پرپر زدندت دیدم
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
لب های تو بوسیدم چون نایِ تو خشکیدم بابا علیِ اکبر
بر دورِ تو چرخیدم در سـوگِ نالیدم بابا علیِ اکبر
ای مایة امیدم از روی تو غم چیدم بابا علیِ اکبر
ای حنجره خشکیـده ای مـاهِ پسـنـدیـده
بر روی زمیـن دیـدم ایـن پیکـر پـاشیـده
بر خـاک بـلا خفـتـه گیسـویِ تو آشفـتـه
بالیـن تـو می گویـم یک قصـّـة نـاگـفتـه
امیـــّد پــدر بـودی دُردانـه پـسـر بـودی
بیش از عطشت دیدم عطشـانِ سفـر بودی
فرزنـد جـوانـمـردم از داغ تـو پُـر دردم
بـا دیـدة خـونیـنـم بـر دور سرت گـردم
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
دستـی بِکشـم مویت بر طـاق دو ابـرویـت
بوسم به لبِ خشکـم لب های عطش گویت
نـازم بـه وفـای تـو بر خشکـی نـای تـو
خـونـابـة دل ریـزم بـا نالـه به پـای تـو
مغمـوم گـل خـویشم دست و پا زدی پیشم
سـوزی که ز دل خیزد لـرزانـده دل ریشـم
خم شد کمـرم از غـم از شـدّت این مـاتـم
پـرپـر زدن و ســوزِ لب تشنگـی ات با هم
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
لب های تو بوسیدم چون نایِ تو خشکیدم بابا علیِ اکبر
بر دورِ تو چرخیدم در سـوگِ نالیدم بابا علیِ اکبر
ای مایة امیدم از روی تو غم چیدم بابا علیِ اکبر
زخمت شده پیـوسته هر جای تو خون بسته
با دیـدنِ تو خوانـدم مـن اشهـدم آهستـه
در مـوسـم بی یـاری شد زخم سرت کاری
از بـنـد شـکـاف آن خونابـه شـود جـاری
آیـیـنـة پـیـغـمـبـر بـودی علـیّ اکـبــر
این لحظـه شدی اما مـانـنـد سـر حـیـدر
چشمت به رُخَم واکن یک خنـده به بابا کن
با عمـه چه گویـم من رحمـی بـه دل ما کن
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
ای خون شده تضمینت با خـون شده تزئینت
لب های مـلائـک هم بگشـوده به تحسینت
ای یـار عبـاپـوشـم شد قتلگهـت دوشـم
از عمـق درون سوزم بـا گـریـة خاموشـم
روزم شده همچون شب آوای عـزا بـر لـب
جـای مـــادرت آیـد روی نعش تو زینـب
ای مـاه شـب لـیــلا جایت به حـرم پیـدا
گفتـه سـروری هردم از داغ تـو واویــلا
پرپر زدنت دیدم بر نعش تو لرزیدم بابا علیِ اکبر
شاعر : محمدرضا سروری
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:38
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه