در معرض نگاه شما نور میشوم
بینور تو ز محضرتان دور میشوم
کم با تو حرف میزنم امّا دلم پر است
از شرمساری است که مهجور میشوم
اصلاً به روی من نمیاری که من بَدَم
وقتی که باز وصلهی ناجور میشوم
بیآبرویم و به غمت گریه میکنم
آنگاه از نگاه تو مسرور میشوم
چشمان توست جوشش آب حیات من
من با تو زنده میشوم و نور میشوم
وقتی به سبک زندگیات زندگی کنم
پس با مسیر بندگیات جور میشوم
در پیش پات سفرهی جان پهن میکنم
روزی که در سپاه تو مأمور میشوم
دارم امید روز قیامت به اذن تو
من باز روضهخوان تو محشور میشوم
گاهی شباهتی به تو پیدا کند دلم
با یک فرازِ ناحیه، مأجور میشوم
پس ندبه میکنم به غریبی جدّ تو
آنقدر گریه میکنم که دگر کور میشوم
یا منتقم سپاه تو تشکیل میشود
من هم در آن به نام تو مشهور میشوم
شاعر : محمود ژولیده
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه