میبینی مثل ابر بهارم
خیلی برا تو دل بی قرارم
امروز تو مقتل تو سر نداری
من هم روی تل معجر ندارم
امروز میبینم از رو تل پاره میشه پیراهن تو
امروز میبینم از رو تل قاتل میشینه رو تن تو
امروز میبینم از رو تل میان سراغت نیزه دارا
امروز میبینم از رو تل روی تنت میان سوارا
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان 3
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل، من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه، من در مقابل
او میبرید و من میبریدم
او از حسین سر، من از حسین دل
الشمرُ جالسٌ عَلی، عمامه پیغمبرت کو
الشمرُ جالسٌ عَلی، انگشتت و انگشترت کو
الشمرُ جالسٌ عَلی، بریده شد رگهای حنجر
الشمرُ جالسٌ عَلی، تو قتلگاه افتاده مادر
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان3
شاعر : محمد حسین رحیمیان
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه