پرورش يافته ی راه اويس قرنم
گرچه بی تاب و اسير همه ى پنج تنم
همه دم ذكر من اين است و همه شب سخنم
من غلامى ز غلامان امام حسنم
روزيم مى رسد از سفره ى احسان كريم
نام ما را بنويسيد گدايان كريم
ركن ايمان شده در بند تولاى حسن
شک ندارم به كرم كردن فرداى حسن
كربلايى شده مانديم همه پاى حسن
دل سپرديم به الطاف پسرهای حسن
عقل وا مانده ز توصيف مقام و جاهش
عشق حيران شده در محضر عبداللهش
لطف مولای كرم بنده نواز است هنوز
دست عالم سر اين سفره دراز است هنوز
خانه اش كعبه ى حاجات و نياز است هنوز
اين در خانه ی عشق است كه باز است هنوز
نقش بايد بشود در همه جا چون دل من
هر دری بسته شود جز در پر فيض حسن
جان به قربان مقامش، چه غريب است اين مرد
بى سپاه است قيامش، چه غريب است اين مرد
غصه دار است كلامش، چه غريب است اين مرد
بی جواب است سلامش، چه غريب است اين مرد
خاكساران درش بر در ديگر نروند
گريه كن هاى حسن كور به محشر نروند
سفره دارى كه سر سفره ى او نعمتهاست
دل او مصحف پر صفحه ای از غربتهاست
سرخى كنج لبش شرح همه محنتهاست
پاره هاى جگرش مرثيه ب تهمت هاست
چه شده زهر چه كرده بدنش سبز شده
تن او هم شبيه پيرهنش سبز شده
با دو چشم تر و يک قد كمان از كوچه
روز و شب روضه گرفته است "امان از كوچه"
تب و لرز بدنش داشت نشان از كوچه
گفت در روضه ی من باز بخوان از كوچه
روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو
از تكان دادن يک چادر پر خاک بگو
ناگهان بیوه زن شهر برافروخته شد
بدن و چوبه ى تابوت به هم دوخته شد
خواهر پاره جگر هم، جگرش سوخته شد
غصه ها در دل بی طاقتش اندوخته شد
پسرش، پشت سرش، زد به سرش، آه كشيد
قاسم بن الحسن آتش به دل ماه كشيد
مي كشد آه از اين روضه ى درد آور، طشت
چقدر داغ گذارد به دل خواهر طشت
زينبش آمده؛ اى واى ببيند در طشت
صحنه ى بزم شراب و اسرا و سر، طشت
اشک خون باز هم از ديده ى خواهر می ريخت
از ته جام شرابش به روى سر می ريخت
شاعر : رضا تاجیک
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 14:43
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه