من بنده تو هستم، عهد تو را شکستم
پروندۀ سیاهم، مانده به روی دستم
عبد فراریات را، دلخون نمیکنی تو
از خانهات گدا را، بیرون نمیکنی تو
یا ربی یا الهی!
دل با صفا نکردم، از تو حیا نکردم
بر توبهنامهی خود، اصلاً وفا نکردم
شرمندهام نبردی، هرگز تو آبرویم
تا که اجازه دادی، با تو سخن بگویم
یا ربی یا الهی!
پیش تو سر به زیرم، حب تو در ضمیرم
آیا شود که روزی، از عشق تو بمیرم
ممنونم از عطایت، دادی به من لیاقت
بار دگر ببینم، این سفرۀ ضیافت
یا ربی یا الهی!
من سائل تو هستم، کی میدهی جوابم
زهرا گرفته دستم، کی حق کند عذابم؟
دل خانهی علی شد، مستانهی علی شد
شیعه ز روز اول، دیوانهی علی شد
یا ربی یا الهی!
دل شد حریم جانان، هر دم شدم پریشان
عقده ز دل گشودم، ناله زدم حسین جان
عبد حریم عشقم، شیدای عالمینم
ای عاقلان بدانید، دیوانهی حسینم
یا ربی یا الهی!
شاعر:جواد حیدری
- دوشنبه
- 2
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه