• دوشنبه 3 دی 03

 مهدی رحیمی زمستان

اشعار ورود محرم -( دارم آقا سیاه می پوشم )

1684

به فدای اسیری زینب
بوی اسپند کرده مدهوشم

دارم آقا سیاه می پوشم

اشک ریز غروب گودالم

از همین ابتدای چاووشم

 

آه ارباب اذن گریه بده

نکند کرده ای فراموشم؟

سینه با نیتت زدم،یک عمر

بوی گل می پرد از آغوشم

اشک هایم جوابگویت نیست

پس برایت فرات می جوشم

دارد آقا سپید می گردد

با غم کربلا بناگوشم

عهد کردم فروختم هرچه

به کسی گوشواره نفروشم

به فدای اسیری زینب  

هرچه زنجیر خورده بر دوشم

.

دل مهیای پیشواز شده

ناز ارباب را نیاز شده

آسمان ها به سینه می کوبند

باد در کوچه نوحه ساز شده

تکیه ی ما به نام ثارالله

قد علم کرده سرفراز شده

دست٬ تا رزق اشک را بدهد

سوی آقای خود دراز شده

پس برای تمام هیئت ها

نام ارباب امتیاز شده

ذاکر و چای ریز در هیئت؛

جای هر نوکری لحاظ شده

آه آقا برای قاسم تو

اشک در چشم ما جهاز شده

تا علی را به تیر بسپارد

دستهای حسین باز شده

.

گل به وقت گلاب نزدیک است

لحظه ی اضطراب نزدیک است

لحظه ای که عمو به خود می گفت

مشک بردار٬آب نزدیک است

بی گمان بین آب و شش ماهه

لحظه ی انتخاب نزدیک است

لحظه ی رو گرفتن ارباب  

از نگاه رباب نزدیک است

آی خفاش های بی مقدار

کشتن آفتاب نزدیک است

لحظه‌های ی کشیدن دست و

روسری و نقاب نزدیک است

لحظه ی رقص خیزران پلید

با شراب و کباب نزدیک است

شاعر : مهدی رحیمی

  • شنبه
  • 1
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 6:1
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران