زمزمه ی شب نهم
بند اول
چشماتو واکن حیدری صولت
مشکت رو خاک افتاده خوش غیرت
باور نمی کنم که تو عباس من نقش زمینی
بزار که خون رو چشاتو پاک کنم تا خوب ببینی
هلهله میکنن میگن تو بی یل ام البنینی
عباس من 2 پهلوون بدون دستم ....
بند دوم
خون سرت میریزه رو دستم
حرفی بزن با من همه هستم
اینا میخوان بعد تو به اهل حرم هجوم بیارن
برم بگم به دخترا گوشواره هاشونو درآرن
چطوری من بگم به بچه ها دیگه عمو ندارن ؟!
عباس من .....
شاعر : یاسین زندی
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 7:42
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
یاسین زندی
ارسال دیدگاه