افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آب آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری!
دوروبرم یک مشت نامحرم...سه نقطه
دیگر مگو زینب چرا معجر نداری
شاعر : محمد حسن بیاتلو
- شنبه
- 1
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:21
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه