• سه شنبه 15 آبان 03


حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( صبح شمشیر کشیدی و رجز می خواندی )

2234
1

شهر در امن و امان است همه خوابیدند
مردمانی که غریبی تو را می دیدند 

صبح شمشیر کشیدی و رجز می خواندی
لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند

همه گفتند علی دست به شمشیر شده
وَه که بین تو و حیدر همه در تردیدند

یا علی گفتی و گفتی که علی بود یکی
این جماعت همگی منکر این توحیدند

میهمان بودی و از بام تو را سنگ زدند
چقَدَر بهر پذیرایی تو کوشیدند

وقت بیعت تو طبیب تب کوفی بودی
صبح اما همگی نسخهء تو پیچیدند

گریه می کردی و گفتی که میا کوفه حسین
همه بر حرف پر از گریه تو خندیدند

شب تو را از کف پایت به سر دار زدند
و ملائک همگی پای تو را بوسیدند

شاعر : مجتبی شکریان همدانی

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 7:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران