صد باغ غبطه می خورد حتی به صحرا
خورشید وقتی می گذارد پا به صحرا
تا پشت پای کاروان آبی بپاشد
از عرش اعلا آمده زهرا به صحرا
صدبار, خورجین وعده های پوچ مردم
یعنی میا کوفه، بیا اما به صحرا
تا آرزوی نیزه ها پایان بگیرد
با قاصدک ها می رود صحرا به صحرا
فرقی ندارد کوفه یا شام ست مقصد
دل را سپرده زینب کبری به صحرا
این نینوا ، این طور سینین ست اما
موسی چرا آورده هارون را به صحرا؟!
فرقی ندارد که فراتی هست یا نیست
کافیست آید حضرت سقا به صحرا
هر سه علی را با خودش آورد تا که
پای علی نشناس ها شد وا به صحرا
اول قتیلش رفت میدان، با خودش گفت
سر می گذارد آخرش لیلا به صحرا
گودال سرخ و خیمه سرخ و گونه ها سرخ
پاشیده رنگ عاشقی مولا به صحرا
طوری که زیر پا مغیلان جان نگیرد
هی قطره قطره می چکد دریا به صحرا
بی گوشواره پیش دختر بر نمی گشت
مردی که آمد عصر عاشورا به صحرا
شاعر : محمد رضا طالبی
- یکشنبه
- 2
- مهر
- 1396
- ساعت
- 7:49
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد رضا طالبی
ارسال دیدگاه