این نامهای که از تو به دستم رسیده است
آتش به بند بند وجودم کشیده است
پرسید همسرم چه شده منقلب شدی؟
آقا مگر چه گفته که رنگت پریده است
در نامه ات چه آه بلندی کشیدهای
تیرِ «مِن الغریب» امانم بریده است
من که نمردهام دم از این بی کسی مزن
این تیغ گرچه کهنه ولی آبدیده است
گر شد قدم کمان نه برای کهولت است
آقا به احترام تو پشتم خمیده است
میخواست جز تو وا نشود دیده اش به غیر
این پیر اگر که ابروی خود را نچیده است
ای مسلم ابن عوسجه! فکر حنا مباش
مولا نوشته بار حنایم رسیده است
شاعر : میلاد حسنی
- یکشنبه
- 2
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:6
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه