• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03

 اسماعیل تقوایی

کجایی تو بابا -( کجایی تو بابا ببینی مرا )

1430
1

کجایی تو بابا
کجایی تو بابا ببینی مرا
به حالی خراب وبه ویرانسرا

به ویرانه من خواب تو دیده ام
پس از روزها ناله خندیده ام

چوبرخاستم جان بابا زخواب
برایم ملاقات تو شد سراب

غمین دل شده زار ونالان شدم
به یاد فراق تو گریان شدم

به دلداریم عمه آمد برم
شده دست عمه نوازشگرم

رقیه شده زارومدهوش تو
شدم تنگ دل بهر آغوش تو

کجایی ببینی پریشانیم
ببینی به ویرانه ویرانیم

به ناگه بیامد خبر از پدر
سری در طبق همچو والا گهر

بمیرم رقیه چو سر را بدید
به سینه گرفته وآهی کشید

پدرجان کجا رفته پس پیکرت
چرا خون وخاکستری شد سرت

به قربان آن طاق ابروی تو
به اشکم بشویم سر وروی تو

برایت بگویم چها دیده ام
بسی از عدوی تو رنجیده ام

بگویم ز از ناقه افتادنم
زسیلی ز دست عدو خوردنم

بگویم زعمه زشلاقها
کمر خم شدن از غم داغها

بگویم هجوم حرامی،حرم
که اهل حرم گشت نا محترم

بگویم اسیری واز شهر شام
زدشنام وسنگی که آمد زبام

سه سالم بود گشته ام همچو پیر
به دام مصیبات باشم اسیر

دلم تنگ آن دوش عباسی است
رقیه ز این بیکسی آسی است

خوش آمد بگویم ترا ای پدر
زدی سر به دخت یتیمت به سر

کنون آمدی پس مرا هم ببر
دگر طاقت دختر آمد بسر

سرت پیش من جان دهم بهتر است
دعایم بود این، خدا یاور است

به ناگه سخنهاش آخر گرفت
سکوتی به ویرانسرا در گرفت

دعایی اجابت شد از دختری
به حالی که بودش به سینه سری

به سوی عدم هجرت آغاز کرد
بسوی پدر، روح پرواز کرد

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 12:33
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران