منتظر بودم دوباره ماه ماتم را ببینم
با همین چشم گنه کارم محرم را ببینم
بین آنهایی که میگویند انا کلب الرقیه
ساعتی بنشینم و رخسار آدم را ببینم
چون در و دیوار هیئت که مزین بر کتیبه است
شاد گردم چون به تن پیراهن غم را ببینم
بین چایی و برنج و روضه خوان و گریه کن ها
وحدتی از کثرت مفهومی دم را ببینم
ده شب از داغش گذارم دست بر سر جای قرآن
یک دهه هر شب، شب قدر مسلم را ببینم
تا بیاموزم ره سر را تکان دادن به روضه
یک دهه بنشینم و حالات پرچم را ببینم
قبل مرگم آمدم با چشم های غرق اشکم
بین هیئت موج رستاخیر اعظم را ببینم
شاعر : محسن قاسمی
- دوشنبه
- 3
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:31
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن قاسمی
ارسال دیدگاه