كاش سردیِ زمستان بگذرد
تلخیِ شبهایِ هجران بگذرد
دستِ ما كوتاه و خرما بر نخیل
وای اگر آن سبز دامان بگذرد
دیدمش در روضه خاکآلودروی
با همان زلفِ پریشان بگذرد
اشکهایم را ز چشمم میبرد
باد وقتی از خراسان بگذرد
میشود ای مردِ صحرا گردِ من؟
محملت از این بیابان بگذرد
عید ما، جاندادنِ ما، جان بگیر
پیش از آنكه عید قربان بگذرد
كاش میمُردیم در این چند شب
تا مگر شامِ غریبان بگذرد
میكشی از سینه وقتی یا حسین
كارم از چاک ِ گریبان بگذرد
میروی و گریه میآید مرا
اندكی بنشین كه باران بگذرد
مادرت میآید امشب باز هم
از لبم تا یک حسنجان بگذرد
شاعر : حسن لطفی
- دوشنبه
- 3
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:37
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه