روضه
یعقوب اگر بیند جمالش با دو دست خود
یوسف نه عالم را به قعر چاه می ریزد
سیمرغ دور زا وهم این عالم علی اکبر
عطر محرم های هر سالم علی اکبر
جان است و جان عالم و ادم به قربانش
ابر کرامت می رود هر جا به فرمانش
از پیش از انی که سبز گردد پشت لبهایش
سرسبز بوده خانه اش از خان احسانش
اول خدا دوم حسن سوم علی اکبر
او سفره دار شهر شد بعد از عمو جانش
قبل از اذان دلربایش شهر ساکت بود
گوش مدینه بود و نجوای قرانش
با پرسش ایا به حق ما کشته می گردیم
دارد گواهی میدهد از عمق ایمانش
فرمود من فردا به پای یار میمیرم
از شوق مردن پای تو صد بار میمیرم
لیلی لیلا برده از لیلا تحمل را
روی ملیحش شور داده هر تغزل را
بوسید روی عمه و از خیمه بیرون زد
طاقت نمی اورد بیش از این تحمل را
عالم ندیده شیر بر پشت عقاب اید
دیدست قبلا در رکاب شیر دلدل را
تکرار شد کرار و شیر از بیشه بیرون زد
اثبات کرد از ناز شست خود تسلسل را
دریای لشکر دید اقیانوس راهی شد
با یک رجز انداخت در میدان تقلقل را
عباس رزمش را چه شور انگیر می بیند
از اینکه اکبر دشمنش را ریز می بیند
می بیند عباس علی صفین دیگر را
در اکبرش خود را و در ارباب حیدر را
زینب کنار خیمه با دلشوره می گوید
عمه بگردد ای قد و بالای اکبر را
تیغ و علی با هم شبیه ذوالفقاری بود
که می درید از هم چونان کرباس لشکر را
از پیش رویش گندم ری را درو می کرد
وز پشت سر میریخت از سر دار ها سر ار
در خدمت شمشیر اکبر بود ازرائیل
بی صور اسرافیل بر پا کرد محشر را
از سنگ باران ناگهان میدان تلاطم شد
اکبر میان گرد و خاک از دیده ها گم شد
از تشنگی کم کم ز کار افتاد بازویش
******
من نگرونم ما دو تا رو کی به خیمه میرسونه
این همه عضو متلاشی رو خاکا جا میمونه
سر تا پا پیکرش لاله بارونه نفساش اتیش فشونه
اهل خیمه دستام و بگیرید گوشه های عبام و بگیرید
چشمای دخترام و بگیرید
کنار جسمت اومد خمیده خمیده بابا
شبیه مادر شدی عزیزم شهید بابا
********
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:21
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه