بابا کجایی
تنگه دلم برای تو
سر میزارم به پای تو
اگه بیای کنج خرابه
خرابه سرده دست و پام بی رمقه عزیزم
کاشکی فقط میدیدمت چند دقیقه عزیزم
چشام پر از خوابه ولی خواب نمیاد به چشمام
ضعیف شده دخترکت میلرزه دست و پاهام
بابا حسین بابا حسین
......
خاطره دارم
از خنده های حرمله
از پاهای پر آبله
صحرا به صحرا می دویدم
زخمای روی گوشمو بزار بهت نشون بدم
اگه بیایی قول میدم پای سرتو جون بدم
کبوده روی گونه هام موی سرم سپیده
یه دختر سه ساله ام که قامتش خمیده
بابا حسین بابا حسین
......
سیلی میخوردم
از دست زجر بی حیا
محله ی یهودیا
خیلی غرورمو شکستن
تهمت و حرف ناروا چه حرفایی شنیدم
تا دیدمت رو نیزه ای از زندگی بریدم
خلخال و معجر منو برده عدو به غارت
یکم منو بغل بگیر سخته برام اسارت
بابا حسین بابا حسین
شاعر : هاشم محمدی آرا
- چهارشنبه
- 5
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
هاشم محمدی آرا
ارسال دیدگاه