انگار رسیدیم
اینجا همون شهر بلاست
گمون کنم کرب و بلاست
وای از دلم وای از جدایی
دلم گرفته یا اخا بیا بریم مدینه
خدا خودش حال منوازتو چشام می بینه
بوی جدایی میرسه طاقت ندارم ای خدا
باور نمیکنم بشم از تو یه لحظه م جدا
........
مگه نگفتم
هرجا بری کنارتم
منم که بیقرارتم
بیا دل منو نسوزون
نگو روزای آخره میخوای پیشم بمونی
انا الیه الراجعون هی زیر لب میخونی
دلشوره داره خواهرت اینجا میشه قیامت
جونم داره به لب میاد داداش سرت سلامت
.....
اینجا همونجاست
که اکبر و سر میبرن
حق ماهارو میخورن
قسمت من میشه اسارت
خاطره های خوبمون به آخرش رسیده
ببین که قدّ خواهرت اینجا شده خمیده
وای من از مصیبت و قصه ی تلخ گودال
تن تو میشه نازنین پیش چشام لگد مال
شاعر : هاشم محمدی آرا
- چهارشنبه
- 5
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:53
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
هاشم محمدی آرا
ارسال دیدگاه