• جمعه 2 آذر 03

 محمود ژولیده

حضرت قاسم بن الحسن(ع)شهادت -( تو خودت راضی‌اش کن از دستم )

822

پشت خیمه قدم‌زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی‌اش کن از دستم

چاره‌ی درد را نمی‌دانم
او غریب است من که می‌دانم

تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی‌ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او

به نفس‌های عمه‌ام زینب
یک‌تنه یاری‌اش کنم یا رب

من در این حرب‌گاه می‌جنگم
با تمام سپاه می‌جنگم

بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین‌تر از عسل دارم

من که شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم

سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم

دیده‌ام دوره‌های بس حساس
شیوه‌ی جنگیِ عمو عباس

در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من

رفته‌ام دوره‌ی شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را

در کلاس علیِّ اکبر هم
دوره‌ی بندگی ندیدم کم

من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلاله‌ی حسنم

می‌رسانم به اشک و شیون و شین
دست‌خط حسن به دست حسین

***

چون حسین نامه‌ی حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت

قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد

کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند

پاره‌ی ماه سوی میدان شد
لرزه‌ای در سپاه عدوان شد

ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی، قَدَش حسنی

و أنا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد

نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن

هر که از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد

به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش

رزم جانانه‌اش که غوغا کرد
کینه‌های مدینه سر وا کرد

دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد

نیزه‌ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه‌ای به کفن

دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست

ناله‌ی او بلند شد: عمّاه
به حرم می‌رسید وا اُماه

شاعر : محمود ژولیده

  • جمعه
  • 7
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 9:14
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران