چکمه اش را که از گلو برداشت
دشت را ناله ی عمو برداشت
نیزه را قاتل از تنش بعد از
سیزده ضرب زیر و رو برداشت
پنجه ای آمده گلو بکشد
بعد هم جنگ شد که سو بکشد
تا میاید حسین و گریه کند
زدنش ناله ی عمو بکشد
او یتیم است مُبهمش نکنید
زیر این نعلها کمش نکنید
آه ای نیزه ها میان حرم
مادرش هست درهمش نکنید
نه به لبخند و گریه لب وا بود
جای دو نعل روی لبها بود
جای دو نعل نعل بعدی خورد
حفره هایی به سینه پیدا بود
روی دوش عمو که جا شده بود
قسمتی بر زمین رها شده بود
تیغ از لابه لای او می ریخت
چون حصیری که نخ نما شده بود
نیمه جان بود و اندکی حس داشت
کاکلش را گرفت ناکس داشت
می کشید و به پشت می چرخاند
ناله دیگر نبود خس خس داشت
نفسش بین دنده ها مانده
سیزده جای رد پا مانده
سر و کتفش به روی کتف حسین
وای پایش به خاک جا مانده
شاعر : حسن لطفی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 9:40
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه