حس می کنی زمین و زمان گریه می کنند
وقتی که جمع سینه زنان گریه می کنند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
در ماتم تو پیر و جوان گریه می کنند
این سیل اشک ها که ز هر دیده جاری است
چون ابر با تمام توان گریه می کنند
تو کیستی که در غم از دست دادنت
مردان ما شبیه زنان گریه می کنند
با یاد آن نماز جماعت که نیمه ماند
گلدسته ها اذان به اذان گریه می کنند
زینب اسیر می شود آری عجیب نیست
سرها اگر به روی سنان گریه می کنند
یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری
سینه زنی و شور و ماتم را نگیری
خیلی میان روضه هایت سود کردیم
یک موقع از ما روضه و غم را نگیری
سینه زدم تا که گناهم را بریزی
این کمترین چیزی که دارم را نگیری
حال بد ما با وجود روضه خوب است
از دست نوکرهات مرهم را نگیری
آقا برای ما محرم خیرها داشت
از ما گنهکاران محرم را نگیری
با هم خریدی خوب و بد را بین روضه
این گریه کردن های با هم را نگیری
در بین روضه التماست می کنم من
جانم بگیری،گریه هایم را نگیری
در بین هیأت کار من پرچم زدن شد
دستان من خالیست...پرچم را نگیری!
یک شب میان روضه ات گفتم خدایا
از نوکران شاه دو عالم را نگیری
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:1
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه