آن غنچه ای که جلوه به گلزار باب داد
آبی نخورد و بر چمن عشق آب داد
گوشی نبود سامعِ هَل مِن مُعینِ شاه
طفلی ز گاهواره پدر را جواب داد
لالائی رباب به گوشش اثر نکرد
بیدار گشت و چشم فلک را به خواب داد
او آخرین کبوتر باغ بهشت بود
پرواز کرد و خاتمه بر انقلاب داد
شب می رسید و ماه نبود و دم غروب
جان آن ستاره در بغل آفتاب داد
الله اکبر اصغر از اکبر جدا نشد
یعنی ادامه ی ره لیلا رباب داد
آن غنچه ای که خنده نمی کرد خنده کرد
قنداق پر ز خون شد و بوی گلاب داد
وای از دل رباب، «کلامی»! سه شعبه بود
تیری که نازدانه ی او را عذاب داد
شاعر : ولی الله کلامی زنجانی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:21
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
ولی الله کلامی زنجانی
ارسال دیدگاه