لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد
وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد
خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف
تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد
شده آویخته بر پوست سر کوچک تو
گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد
موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد
عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد
مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا
خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد
کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت
نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد
محمود اسدی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 11:28
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه