یوسف من چاه را با نیزه ها حس کرده ای
پنجه ی ناپاک صدها گرگ را حس کرده ای
چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود
بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود
دیدمت جسم تو را بر نیزه ها آویختند
ذره ذره پیکرت را بر زمین می ریختند
تا تنت را لمس کردم غصه ها آغاز شد
هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد
پیکرت با تیغ های داغ جراحی شده
هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده
قاتل تو نیزه ها و قاتل من خنده ها
لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا
شاعر : حسن کردی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:3
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه