ی داغی تو دلم دارم
فقط شوق حرم دارم
کارِ من حسرته.. آهِ ..
بخون شعرم رو، غم دارم
ی غم تو سینه محبوسه
واسم رؤیاست و کابوسه
بازم دیشب دیدم تو خواب
زدم شیش گوشه رو بوسه
"پایین پا" نشستم باز
دلم رفته ز دستم باز
یادِ شهزاده افتادم
یاد این روضه هستم باز
علی راهیِ میدونه
ببین لیلا چه مجنونه
حسین دست به محاسن برد
دلش غمدیده و خوونه
کی فکرمیکرد که اینجورشه؟!
علی از خیمه ها دورشه
کنارِ پیکرش آقا
عبا بندازه..، مجبورشه...
تنش تا ارباً اربٰا شد
ز داغش خون به دلها شد
"عَلَی الدُّنیٰا عَفٰا" سر داد
حسین خسته ز دنیا شد
عجیب این روضه جانکاه
حسين تنها كارش آه
روی زانوهاش افتاده
هنوز تا خیمه ها راه...
میگن زینب رسید اینجا
وگرنه جون می داد آقا
حسینو از تو میدون بُرد
شاید دورشه از این غوغا
شاعر : وحید دکامین
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:4
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
وحید دکامین
ارسال دیدگاه