می چکد خونِ جگر هرشب به دامانِ شما
وای میمیرم من از حالِ پریشانِ شما
گریه هایم،بعد از این هم آبرو داری کنید
اشکهایِ چشمِ من جانِ من و جانِ شما
چای میریزم من اینجا قند می گیرم به دست
نوکری خوب است تنها پیشِ مهمانِ شما
روضه هایِ تو گناهان مرا با اشک شُست
خیس می گردم فقط در زیرِ بارانِ شما
در نجف یا کربلا یا سامرا یا مشهدیم
ما که می چرخیم هر جا سمتِ ایوانِ شما
از سرِ ما هم زیادی هست لطفِ مادرت
رفته بر زهرا یقیناً طرزِ احسانِ شما
عمه ی سادات در این خیمه راهم داده است
تا که باشم مرحَمِ چاکِ گریبانِ شما
روضه خوان چیزی نگفت و های هایت شد شروع
میبَرَد ما را کجا اینبار طوفان شما
شاعر : حسن لطفی
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه