• جمعه 10 فروردین 03

 حسن لطفی

حضرت علی اکبر(ع)شهادت -( شورشی تا به عرشِ اعلا بود )

1437
0

جُنبشی بين آسمان‌ها بود
شورشی تا به عرشِ اعلا بود
چشمهای فرشتگان مبهوت
به جوانی، پيمبر آسا بود
مرتضايی به شکلِ پيغمبر
يا حسينی که عالم آرا بود
محشری می‌رود به رویِ زمين
يا قيامِ قيامت آنجا بود
اينکه پشتِ سرش روانه شده است
آيه‌ی «وان يکاد» زهرا بود
نه فقط دل زِ کربلا برده
با شکوهش دل از خدا برده

لرزه بر جانّ دشت اُفتاده
از حسينی ترين نبی زاده
کيست اين گردباد پيچيده 
که خدا تيغ در کَفَش داده
کيست اين مرد غيرتِ طوفان
کيست اين سر فرازِ دلداده
همه گفتند که خدا انگار
باز پيغمبری فرستاده
از نژاد علی به نامِ علی
مثل عباس کوهِ اِستاده
باز دريای ايستاده ببين
شورِ رزمِ امير زاده ببين

قدمی زد زمين تلاطم کرد
لشکری دست و پای خود گم کرد
خویش را قبله‌گاهِ میدان و
کعبه را قبله‌گاه دوم کرد
آسمان را به خاک می‌دوزد
اينکه بر حادثه تبسم کرد
شور آتشفشان شروع شده است
مرتضی گوئيا تجسم کرد
اينکه از کشته پشته می‌سازد
با لب تيغ خود تکلّم کرد
رجزش دشت را بهم پيچاند 
نعره‌ای زد زمانه را لرزاند

تشنگی می‌بَرَد توانش حيف
خشک‌تر می‌شود لبانش حيف
پيشِ چشمانِ خسته‌اش انگار
تيره شد  تيره آسمانش حيف
نَفَسش در شماره اُفتاده
خسته شد دستِ پُر توانش حيف
مَرکبِ زخمی از نَفَس اُفتاد
رفت در بينِ دشمنانش حيف
ناگهان ضربه‌ای زد از پهلو
نیزه‌ای سمتِ استخوانش حیف
بر زمينش زد از سرِ زينش
پدرش آمده به بالينش

چشمت از حال من خبر دارد
پدرت دست بر کمر دارد
همه فهميده‌اند بابایت
حالتی مثل محتضر دارد
تيغهايی که هست اطرافت
چقدر لَخته‌ی جگر دارد
دستِ لرزانِ من کجا و تنت؟
که تو را تکه تکه بردارد
خُرد شد استخوانت اما نه
استخوانی تنت مگر دارد
نَکنَد از بَرِ پدر بِرَوی
خون من گردنت اگر بِرَوی

بی تو تنهای کربلا شده‌ام
بی تو اُفتاده تر زِ پا شده‌ام
من غرورِ شکسته‌ام بابا
بی تو غمگین‌ترین صدا شده‌ام 
نوکِ انگشتهایشان این سوست
عاقبت دست بر عصا شده‌ام 
بی تو بازیچه‌ی نگاه همه
بی تو مجروح خنده‌ها شده‌ام
همه کف می‌زنند و می‌خندند
بِینِ اینان چه آشنا شده‌ام
از کنارت چگونه برخیزم
خاک باید به روی سر ریزم

حجمی از خون و نيزه و تیری
حجمی از زخمهای دلگيری
حجمی از خُرده‌های يک ساقه
حلقه‌هایِ جدایِ زنجيری
حجمی از تيغ‌های لب پَرِ سرخ
حجمی از تکه‌های شمشيری
حجمی از پاره‌های پاشیده
غرقِ صد ضربه‌ی نَفَس گيری
حجمی از پيکرِ پراکنده
در سراشيبی و سرازيری
به دلم تيرِ آتشين نزنی
پيرمَردَم مرا زمين نزنی

شاعر : حسن لطفی

  • جمعه
  • 7
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران