زینت دوش پیمبر
اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
اینکه افتادی به جانش پاره جان من است
زینت دوش پیمبر نص قرآن من است
این لب خشکیده را یک ذره تر کن لااقل
از اذیت کردن جسمش حذر کن لااقل
غارت عمامه را صرف نظر کن لا اقل
خنجر وامانده ات را تیز تر کن لا اقل
گریه من را در آوردی ! چرا لج میکنی؟
گردنش را بر خلاف پیکرش کج میکنی؟
پنجه ات را بین گیسوی چلیپایش نکن
روی خاک گرم صحرا اربا اربایش نکن
با نوک سر نیزه ات پایین و بالایش نکن
نیزه را بیرون نمی آری دگر تایش نکن
بعد از آنیکه جدا کردی سرش را از تنش
تیغ خود را پاک کردی با لب پیراهنش
شاعر : محمد کیخسروی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 15:15
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد کیخسروی
ارسال دیدگاه