شرمنده ام شرمنده از شب های هجرانی
حق می دهم من را دگر از خود نمی دانی
فکر تو کم بودم تو خیلی فکر من بودی
خیرت رسیده به گدا پیدا و پنهانی
موی سپید نوکرانت هم نمایان شد
پس کی به پایان می رسد این راه طولانی
شهری که جای تو نباشد جای باران نیست
تو نیستی در شهر ما و نیست بارانی
امروز و فردا کردنم برد آبرویم را
دیگر نمانده وقت توبه وقت جبرانی
هرقدر می خواهی بزن حرفی ندارم من
اما فقط قولی بده رو برنگردانی
در را به روی میهمان بستیم و خندیدیم
آه ای مسلمانان چه شد رسم مسلمانی
ای کربلایی ! زیر قبه یاد کن ما را
محتاج محتاجیم ، ماییم و پریشانی
شیخ الائمه کوچه کوچه بر زمین افتاد
یاد زمین افتادنش امروز گریانی
شاعر : سید پوریا هاشمی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:4
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه