صدا در آید از دیوار و از ما در نمی آید
که غیر از بهت از دیوانه ی حیدر نمی آید
مرا در التجا طرزی است گرچه در نمازی تو
من آن تیرم که از شوق تو از پا در نمی آید
چه قبح است این که می گویند کس حیدر نخواهد شد
مودب باش و گو دیگر چنان قنبر نمی آید
نمی افتد شگونی جز الوهیت به تم الفقر
برادر غیر شیر حق به پیغمبر نمی آید
به عین الله جایز نیست خفتن در همه احوال
به چشم شیر یزدان خواب از این منظر نمی آید
قیاس ذبح نفس و ذبح اولاد از سفیهان است
خلیل الله با یک سجده ی او بر نمی آید
نفوس قابل درگاه را گیرد ولو عقبی
اگرچه مهلت محض است و هرگز سر نمی آید
کدامین گوش کر گم کرده آواز سلونی را
چه می گویند آن سبوح بر منبر نمی آید
خدایا تر مکن اندازه ی مویی سر ما را
ز بارانی که از خمخانه ی حیدر نمی آید
سر ” معنی ” بگیر و در غدیر خم شرابش ده
جگر تفتیدهام ، کار من از ساغر نمی آید
شاعر : محمد سهرابی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:10
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه