• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


اشعار وفات حضرت خدیجه(س)،(ای ز صد هاجرت درود و سلام)

3658
1

ای ز صد هاجرت درود و سلام
كرده مریم به محضر تو قیام

همسر مصطفی درود، درود
مادر فاطمه سلام، سلام

 

همتت وقف مكتب توحید
ثروتت پشتوانة اسلام

هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر كرده خیر الانام

پانهادی فراتر از مریم
در جلال و كمال و قدر و مقام

از سر عالمی كشیدی دست
با رسول خدا شدی همگام

دخترت كوثر رسول خدا
پسرانت به جن و انس امام

با ادب باید از تو گفتن مدح
با وضو باید از تو بردن نام

چشم دین بر جمال تو روشن
دل احمد به وصل تو آرام

مؤمنین را یگانه مامی تو
مادر یازده امامی تو

تو به اسلام مادری كردی
تو به توحید یاوری كردی

عصمت از دامنت چنان جوشید
كه به مریم برابری كردی

با محمد ، محمدی گشتی
بر پیمبر، پیمبری كردی

بین طوفان و موج حادثه ها
فلك دین را تو لنگری كردی

تویی آن شیر زن كه مردانه
ایستادی و حیدری كردی

تا كنی دلبری زپیغمبر
اول از خلق دل، بری كردی

با محمد ز هست و بود جهان
دست شستی و همسری كردی

دخت طاها ام ابیها را
این تو بودی كه مادری كردی

مشرق یازده ستاره شدی
بلكه خورشید پروری كردی

صلوات خدا به اولادت
جان عالم فدای دامادت

تو صدف، فاطمه است گوهر تو
گوهر تو نه بلكه كوثر تو

بود بر یاری رسول خدا
كوه و صحرا و خانه سنگر تو

هستی ات را به مصطفی دادی
هست خود بر تو داد داور تو

خالق لم یزل سلام تو را
می فرستاد بهر شوهر تو

پیشتر از شب ولادت خود
هم كلام تو بود دختر تو

یار احمد شدی چه بهتر از این
كه خدا گشت یار و یاور تو

به محمد زدند سنگ ولی
بود دردش درون پیكر تو

گشت دُر یتیم عبدالله
از دو عالم یگانه گوهر تو

تك و تنها شدی، زنان قریش
ایستادند در برابر تو

غم مخور گر زنان مكه دگر
ننهادند رو به محضر تو

«این دغل دوستان كه می بینی
مگسانند دور شیرینی»

سخنانم اگر چه گوهر بود
وصف تو از سخن فراتر بود

برتو در یاری رسول خدا
نه غم جان نه بیم از سربود

بر محمد وجود همچو تویی
مثل زهرا برای حیدر بود

در هجوم تمام حادثه ها
دست هایت رسول پرور بود

بود یك ركن مصطفی حیدر
همسری تو ركن دیگر بود

حَرَمت قلب دخترت زهرا
كفنت جامة پیمبر بود

كفن دیگرت زجبراییل
خلعت ذات حی داور بود

پدر و مادرم فدایت باد
كه جهادت جهاد اكبر بود

افتخار ائمه بر زهرا
فخر زهرا به چون تو مادر بود

خوانده ای با محمد از آغاز
پیشتر از نزول وحی نماز

تو گل از باغ معرفت چیدی
در رسول خدا، خدا دیدی

آنچه نادیده بود چشم كسی
دیدی و گل شدی و خندیدی

شهد اقرء زدست پیغمبر
وحی نازل نگشته نوشیدی

با محمد نماز می خواندی
در كنار علی درخشیدی

سجدة آفتاب بر خاكت
ماه احمد شدی و تابیدی

در بهشت نبوت و توحید
مام ام الائمه گردیدی

نخل طوبای آرزوی نبی
باغ سبز همیشه جاویدی

هر كجا بر نبی جسارت شد
مثل شیر خدا خروشیدی

سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاك پوشیدی

شهر مكه است شهر غربت تو
اشك "میثم" نثار تربت تو

 

 

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • یکشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران