روضه
سلام بر من و بر خون پاک حنجر من
کز آن خضاب شده روی حی داور من
من آن مجاهد ششماهۀ شهید استم
که روی شانۀ خون خداست سنگر من
اگر چه کودک شش ماهه ام تعجب نیست
حسین گوید این است ذبح اکبر من
به روی شانه بابا دوبار ذبح شدم
دوبار مرگ عیان گشت در برابر من
یکی دمی که فرو رفت در گلویم تیر
به روی شانه بابا شکافت حنجر من
یکی دمی که کشیدند تیر را بیرون
به روی دست پدر شد جدا ز تن سر من
*************
لالالالا بخواب ای امیدم بخواب ای عزیزم
روی صورت تو چی جور خاک بریزم
حالا که شد یه گهواره خالی
یه قنداقه خونی
دعام اینه زیر سم اسب نمونی
سر تو مادر به مو بنده
هنوز رو لبهات یه لبخنده
جلوی چشمای من بابا
چشای نازت رو می بنده
************
- سه شنبه
- 11
- مهر
- 1396
- ساعت
- 3:51
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه