سر بر نی
هرگاه نظر به روی نی اندازم
کم مانده زهجران تو جان را بازم
سر روی نی وپیکر تو بر خاک است
نالان زفراق این دو در آوازم
بر شام سیاه من ز نی کی تابی
بایاد تن تو با سرت دمسازم
بعد تو به زینبت جفاها کردند
چون حق بود این راه به آن میسازم
هرگاه که یاد کربلا می افتم
دل در غم قتلگاه آن بگدازم
با اینکه بود سخت اسارت برمن
سختی ره است باعث اعجازم
در کوفه که خارجی بخوانند مرا
با خطبه ی حیدری طنین اندازم
برکودک ما دهند نان وخرما
بگرفته وپیش پایشان اندازم
بعد از سخنان من شده غوغایی
اینجا چو ابوالفضل علم افرازم
ممنون که ز نی آیه ی قرآن خوانی
گریان شده دیده با تو هم آوازم
قربان لبان خونیت نیک بدان
تا آخر عمر بهر تو سربازم
شاعر : اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1396
- ساعت
- 2:55
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه