راحتم از شر این دنیای ماتم خیز کن
التفاتی هم به این باران حزن انگیز کن
من بیابانم، تو اما آسمان رحمتی
گوشه چشمی بر من ِ بی حاصل ِ بی چیز کن
اِنتقم یا مُنتقم، بیش از تمام کارها
ذوالفقارت را برای آن دو قاتل تیز کن
ای فدای پلک های زخم دار روضه ات
اندکی از گریۀ روز و شبت پرهیز کن
حرف دل همه ی گریه كن های جواد الائمه امشب اینه:
یک سلام بر حسینم را بگیر و در عوض
در حساب من هزاران حج واریز کن
برابری میكنه یه سلام به ابی عبدالله با هزاران حج ، نه هر حجی،فرمود:حجی كه در ركاب امام زمانت باشی
من مریض دوری از شش گوشه هستم ای طبیب
پس برایم تا محرم یك كربلا امضاء كن
حسین.......
خیلی ها هنوز وارد روضه نشدیم دارند گریه می كنند،اگر از تك تك شما علت رو سئوال كنیم، میگید ارباب، حسین جان، محرمت داره میآد، نمی دونم امسال می تونم خوب برات نوكری كنم یانه؟
میزنه قلبم، داره میاد دوباره باز بوی محرم
خدا برس به دادم، که شدم دیوونه ی دیوونه
حسی غریب دور و برم را گرفته است
دلت رو بفرست امشب ان شاءالله تو حرم آقا جواد الائمه.اونایی كه كاظمین نرفتن، راهش اینه امشب بایست رو به حرم امام رضا علیه السلام بگو:آقا تو رو به حق جگر گوشه ات. فرمود: اگر گره ای به كارت بود رفتی حرم امام رضا علیه السلام گفتی به حق جگر گوشه ات جوادالائمه بدون ان شاء الله مشكلت حله،اگر گره ای سخت بود، خیلی سخت بود بگو:آقا به حق پهلوی شكسته ی مادرت. اما هر جایی حق نداری بگی.
حسی غریب دور و برم را گرفته است
آتش حوالی جگرم را گرفته است
بغضی هوای چشم ترم را گرفته است
غصه به روی شانه، سرم را گرفته است
امشب که شمع حجلۀ دارالعزا شدم
آتش به جان روضۀ ابن الرضا شدم
اذن بگیر از آقا امام رضا بگو:میخوام تو مجلس عزای جیگر گوشه ات امشب گریه كنم.
با رنج و غم گذشت همه زندگانی اش
خون گشت لحظه لحظه دل آسمانی اش
قاتل نشسته فاتحه خوانه جوانی اش
له کرد زیر پای حسد مهربانی اش
ای نور چشم فاطمه، عالم فدای تو
ای حضرت جواد بمیرم برای تو
بی فایده است با تو مدارا نمی کنم
مظلوم تر از تو که پیدا نمی کنم
شرم و حیا ز حضرت زهرا نمی كنم
دارند به حال محتظرت خنده می كنند
به آه پشت درت خنده می كنند
جان كند تو را به تماشا گذاشته
بر آیه آیه های دلت پا گذاشته
حالا بنای خنده و هورا گذاشته
ناخن كشیدنت به زمین جا گذاشته
بر پای كوبی است و جوابت نمی دهد
خواهش نكن كه جرعه ی آبت نمی دهد
نگاه كرد میون همه ی رقاصه ها، یه عده كنیزك رو جمع كرده دارند می رقصند،پای كوبی می كنند، جلو در حجره دید یه كنیزی با ظرف آب داره میآد،میون این هلهله ها این كنیز، صدای آقا رو از كجا شنیده نمی دونم؟گفت:كجا داری می ری؟ گفت: دارم آب براش می برم،ببین چقدر جان سوز میگه:آه جیگرم. ظرف آب رو گرفت،محكم رو زمین زد. آب می بری؟ ایستادم اینجا ببینم چه طور با لب تشنه جون میده.... فقط یه نفر صدای اربابتون رو عاشورا شنید، هلال میگه: دیدم لباش داره به هم میخوره، دلم سوخت،دیدم میگه:جیگرم داره میسوزه...حسین...میگه:سپرم رو از آْب پر كردم،نزدیك گودال شدم، دیدم شمر این نانجیب از گودال بیرون اومد، همه بدنش داره می لرزه،یه نگاه به من كرد،گفت: كجا داری می ری هلال؟گفتم:دارم آب برا حسین می برم. گفت:بیهوده زحمت كشیدی، من حسین رو سیراب كردم،دامن نحسش رو كنار زد.دیدم سر ابی عبدالله...حسین... گفتم:نانجیب تو كه كار خودت رو كردی با این قساوت قلبت، چرا بدنت داره می لرزه، گفت: هلال گوشه ی گودال هیچ زنی نبود، اما هنوز انگار صداش تو گوشمه، دیدم یه نفر هی میگه: غریب ِ مادر....حسین...
این گونه دست و پا نزن، در بین هلهله ها
بابایت را صدا نزن، در بین هلهله ها
در حجره خورده ای زمین،یا در گودال بلا
آبی دستت نمی دهند، مانند كرببلا
گرچه دم آخر توست،آقایی و در سر تو ،فكر گدای شهر
با خنده و با كف و دست ،پشت در حجره به صف،رقاصه های شهر
نه خواهری كه نوحه خوان بالا سرت باشد
نه لااقل برادری آب آورت باشد
می دونی كجا رو دیده این بیت رو آورده؟میگن آقا جواد الائمه هم مثل امام حسن، هر دو به دست همسر زهر داده شدند، اما اینجا كجا مدینه كجا، كنار بستر امام حسن یه طرف قمر بنی هاشم ایستاد،زینب كبری بالا سرش سر رو به بالین گرفته، از یه طرف اُم كلثوم ناله میزنه،از یه طرف كوه وفا حضرت ابی عبدالله داره ناله میزنه،اما جواد الائمه توی یك حجره ی در بسته، تك و تنها،یه نفر نیست سرش رو به بالین بگیره.
زیر گرمای آفتاب،می ماند پیكر تو
گیرد بال كبوتران،سایه روی سر تو
بر بام خانه لااقل صد پاره تن نشدی
پیش چشم كسی سه روز بی پیراهن نشدی
هنگام كشیدن تو، آیا سر و گردن تو،بر پله ها نخورد
قربان تو و تب تو، خشكیدگی ِ لب تو،چوب جفا نخورد
جوانی و زمان من مانند زهرایی
به خانه هم كنار یار تنهای تنهایی
غریب آقا،غریب آقا
از درد دست و پا چقدر جمع می كنی
از حجره پاره های جگر جمع می كنی
خاكستری كه مانده ز پر جمع می كنی
خود را به پیش چشم پسر جمع می كنی
جان بر لبت رسیده و دیگر قرار نیست
شكر خدا كه دور و برت نیزه دار نیست
در آفتاب سایه ی مادر نداشتی
دور برت غیر كبوتر نداشتی
زخم سنان و نیزه به پیكر نداشتی
چیزی برای غارت لشكر نداشتی
نور و حرارتی به خراش تنت نخورد
دست كسی به گوشه ی پیراهنت نخورد
نقش زمین شدی سرت اما جدا نشد
یك بار هم هجای تنت جابجا نشد
اعضای ریخته سر نیزه پا نشد
رزازی از قطار سُم اسب ها نشد
بعد از سه روز گریه ی هر مرد و زن شدی
در بین بوریا نه، به قرآن كفن شدی
از مدینه امام هادی اومد، راوی میگه:دم خونه ی امام هادی تو مدینه ایستاده بودم،یه مرتبه دیدم رنگ صورت آقا تغییر كرد،گفتم:آقا جان چی شده؟ امام هادی توی سن خردسالیه. فرمود:گمان كنم همین الان بابام به شهادت رسید. از مدینه خودش رو رسوند بغداد، بدن بابا رو هر چند غریبانه، اما با احترام غسل داد،با احترام كفن كرد،ناله دارها،بنی اسد رسیدند به یك بدنی، موندند این بدن كیه؟ سر در بدن نداره،یه جای سالم به تن نیست. یه وقت دیدن یه آقایی داره میآد، فرمود: بنی اسد كنار برید،این بدن بابای غریبم حسین ِ، این بدن رو خودم باید دفن كنم،صدا زد برید قطعه ای حصیر بیآرید. آخه این بدن به غیر از حصیر دیگه نمی تونند جابه جاكنند،بنی اسد ایستادند دیدن بدن رو روانه ی قبر كرد، اما از قبر بیرون نمیاد،نزدیك اومدند دیدند داره با بابا حرف میزنه، بابای غریبم حسین،رسم دین ما اینه سر میت رو روی خاك میذارند من با این بدن چه كنم؟ دیدند خم شد مثل عمه جانش زینب، لب ها رو به رگ های بریده گذاشت. هر كجا نشستید همین الان می تونید رزق محرم رو بگیرید، كربلا می خوای بری بسم الله، دلت برا حرم جواد الائمه تنگ شده بسم الله، كم نذار،هر قدر نفس داری خرج كن، صدا بزن یا حسین......................
- پنج شنبه
- 13
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:9
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه