بند اول
منم آلاله ی کرب و بلایی
که دیدم لاله های نینوایی
زمین کربلا دریای خون شد
و دیدم من سرِ از تن جدایی
چهل منزل مرا آواره کردند
و قلب مضطرم را پاره کردند
زدند بر روی نی راس پدر را
به طعنه ها مرا بیچاره کردند
امان از کربلا و هجوم نابهنگام
اسارت تا به کوفه گلایه از غم شام
(امان ای دل امان
بسوز ای دل امان)
بند دوم
به گریه عادته روزانه دارم
به یاد کربلا هر دم ببارم
شما ده شب فقط روضه شنیدید
ولی من دیدم و دل بیقرارم
خودم دیدم پدر را سر بریدند
به روی پیکرش اسبان دویدند
تمام خیمه و خرگاهه او را
به نامردی همه آتش کشیدند
امان از کربلا و هجوم نابهنگام
اسارت تا به کوفه گلایه از غم شام
(امان ای دل امان
بسوز ای دل امان)
بند سوم
ولی با اینهمه میگویم الشام
که دیدم چشم هیز و مردم عام
شنیدم از زبان مردکی پست
خطاب خارجی با لفظ دشنام
کنار عمه ام هر لحظه بودم
به ضربه تازیانه ها کبودم
هنوز آن صحنه ها یادم نرفته
و میسوزد تمام تار و پودم
امان از کربلا و هجوم نابهنگام
اسارت تا به کوفه گلایه از غم شام
(امان ای دل امان
بسوز ای دل امان)
شاعر : امیرحسین سلطانی
- شنبه
- 15
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
امیرحسین سلطانی
ارسال دیدگاه