• پنج شنبه 1 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

روایت سر -( بشنو از من چون حکایت می کنم )

1234
1

بشنو از من چون حکایت می کنم
از سری بر نی روایت می کنم

از سری افتاده از پیکر جدا
پیکری مدفون خاک کربلا

از سری که بگذرانده برتنور
خانه خولی شده دریای نور

یک شبی در دیر مهمان گشته است
راهبی با سر مسلمان گشته است

از سری که با لبان اطهرش
کوفه قرآن خوانده بهر خواهرش

از سری که چوب برلبهاش زد
بن زیاد وقلب زینب داغ کرد

از سری که روح وجان زینب است
ماه نورانی زینب در شب است

از سری که همره یک کاروان
رفت سوی شهر دشمن شهر شام

شد هدف با سنگها از روی بام
لعن ونفرین باد بر افراد شام

کرد از نی بر جسارتها نظر
اشکهایش کرد زینب، خونجگر

آن سری که رفت در بزم شراب
رفت زیر ابر کینه آفتاب

آن سری که باشد از سبط رسول
دومین فرزند زهرای بتول

او حسین است ودل عالم برد
شیعه در سوگش گریبان می درد

لعن ونفرین خدا وانبیا
باد بر آنکه سرش کرده جدا

لعن حق بادا به اصحاب یزید
جانیان بد سرانجام پلید

 

 

 

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 6:1
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران