نزد حق عاشقِ یکرنگ بهایی دارد
که دلش سوخته و باز دعایی دارد
سوختن دم نزدن عاقبت پروانه ست
که در این سوختن انگار شفایی دارد
مرهم خویش ز خاکستر خود می سازد
و امیدش همه این است خدایی دارد
پرِ پروانه که افتاد شنیدم میگفت
بال و پر در سفر عشق چه جایی دارد
می چکد روی پرِ سوخته اش اشکی داغ
گریه ی شمع به پروانه ، نمایی دارد
شمع می گرید و پروانه به خود می پیچد
عاشق انگار ز معشوق حیائی دارد
شمع و پروانه کشیدند دلم را جایی
که علمدار به دلدار ، وفایی دارد
گریه ی عاشق و معشوق تماشایی شد
علقمه در دل خود کرب و بلایی دارد
شرف این بس به دو عالم که «رئوفی» قلبش
در غم حضرت عباس عزایی دارد
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 5:47
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه