ای عشق با تعلق خاطر عجین مباش
آزاده باش و حسرت و غم آفرین مباش
گاهی وصال ، آخر راه است صبر کن
با آنچه دوست خواست بساز و غمین مباش
کوهی ز درد گر به دلت هست دم مزن
آتش فشان اگر که شدی آتشین مباش
ای دل در این کشاکش دنیا و اهل آن
جز یاد دوست با دگری همنشین مباش
هستیم جمله خلق خداوند نیک و بد
ای نازنین به خالق بینا ظنین مباش
بی رحمی زمین و چنین سرعت زمان
فرصت کم است بر کمِ دنیا حزین مباش
پائین پا فتاده علی اکبرِ حسین
آنجا که ذکر او شده بالانشین مباش
تا فاطمه است مادر و حیدر بود پدر
فرزند خوب باش «رئوفی» جز این مباش
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:23
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه