می داد جان و بر لبش ذکر رضا بود
مثل برادر ناله اش واغربتا بود
پایش بسوی قبله و قلبش خراسان
بهر امامش همچنان غرق عزا بود
داغ رضایش آنچنان از پای انداخت
در آن جوانی سخت محتاج عصا بود
میکرد یاد زینب و داغ برادر
کوفه برای آل عصمت بی حیا بود
در دست اهل قم همه گل بود و گل بود
در دست پست کوفیان سنگ جفا بود
دارالبکایش نینوا می گشت بانو
کم کم گریز روضه اش تا کربلا بود
گویی ز تل زینبیه دید خواهر
بر زخم زخم آن برادر ، رد پا بود
جسم برادر را خراسان دفن کردند
در کربلا اما تنی پر خون رها بود
جا دارد اینکه جان دهد زین غم «رئوفی»
آیا سزای آل عصمت ناسزا بود؟
حسین رئوفی
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 6:53
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه