به شام و کوفه سرگردانی ای سر
ولی بر دل سر و سامانی ای سر
گهی در طشت زر در کاخ دشمن
گهی در گوشه ی ویرانی ای سر
گهی بر نی برایم سایبانی
گهی روی زمین غلطانی ای سر
عجب سِری است جانا سرگذشتت
گهی نِی گاه بر دامانی ای سر
رباب از شرم تو آبی ننوشید
لبت گوید هنوز عطشانی ای سر
ز روز غارت معجر ز سرها
هنوزم روی نی گریانی ای سر
تو مردم را بخود مشغول کردی
بلاگردان این طفلانی ای سر
نه تنها قاری قرآن ، به قرآن
تو خود گویاترین قرآنی ای سر
به پای کودکان دیگر رمق نیست
به جسم این اسیران جانی ای سر
برای ذاکری همچون «رئوفی»
دعایی زیر لب میخوانی ای سر؟
شاعر : حسین رئوفی
- دوشنبه
- 17
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:28
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه