• دوشنبه 3 دی 03


در غارت -( چه گویم چه محشر چه شور قیامت )

1470

چه گویم چه محشر چه شور قیامت
که صغری است در نزد آن حشر کبری

یکی خورده بر دوش و سر تازیانه
یکی رغته خار مغیلانش در پا

یکی پا برهنه دویده به هامون
یکی جامه سوزان روان سوی صحرا

یکی پای در دست و خونریز چشمش
یکی دست بر سر بلب واعلیّا

یکی از عطش غشّ کرده است و بی هوش
یکی لب گشوده بفریاد و آوا

پدر را یکی خواند از بهر یاری
گدازد بناله دل سنگ خارا

پی گوشواری دریدند گوشی
پی معجری زلف سر شد بیغما

رخ زینب آنگونه نیلوفری شد
که از سیلیِ دوّمی رویِ زهرا

شده صید صیّاد آل امیه
خواتین عصمت غزالان بطحا

«حسینی» شها میهمان است امشب
تو مهمان نوازی و آقا و مولا

تو شاهی و شاهان عالم گدایت
بقهر آتشیو بجود ابر و دریا

بمعصومه آن خواهر دلفکارت
بدرد دلم کن ز رأفت مداوا

بخوان میهمانم بهر سال یکبار
بده در مدیحت مرا نطق گویا

کسی پرسدم گر به مدح و رثایت
شهت جایزه داد گویم چه شاها؟

بانصاف بنگر چگویم بپاسخ
نعم گویم اندر جوابش و یا لا؟

 

شاعر : سعدی زمان سیدرضا حسینی

  • چهارشنبه
  • 19
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 20:6
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران