زبانحال امام حسین علیه السلام به حضرت رقیه در خرابه شام
مرحوم عابد تبریزی
رقیه دختر نازم نهال باغ امیدم
ستارۀ شب تارم فروغ صبح سپیدم
نثار باز پسینم بجلوۀ رخ جانان
گل شکفته بگلزار آرزو و امیدم
اگر چه سیر شدم از جهان ز کینۀ دونان
تو نو دمیده گلم را ولیک سیر ندیدم
بریدم از همه در راه عشق رشتۀ الفت
ولیک از تو به جانِ تو یک نفس نبریدم
لبی گشا به تکلُّم پی تَشَفّیِ قلبم
که گفتۀ تو امید است و نغمۀ تو نویدم
بدرک فیض حضورم چه رنجها که کشیدی
برای دیدن رویت چه رنجها که کشیدم
حدیپ زردی رخسارِ هم چو برگِ گلت را
سحر گهان ز بَریدِ نسیم صبح شنیدم
ستاره گفت مهت روی خاک خفته به ویران
سپهر گفت از این درد چون هلال خمیدم
افق به موج شفق گفت با کنایه شبانگه
که از تَمَوُّجِ اشکش به خونِ خویش تپیدم
چنین خموش چرائی بگو بگو غم دل را
مگو بداد دلت در خرابه دیر رسیدم
خرابه بود و شب تار و خوابگاه تو ظلمت
چو صبح سر زدم اینجا و چون ستاره دمیدم
تو دستگیر وفائی نه صید کینۀ دشمن
چو من که کشتۀ یارم نه پایبند یزیدم
خداست شاهد جانبازی من و تو و داند
تویی شهیده بدانسان که من بعشق شهیدم
بمن ز درد دل خویشتن بگوی مگر من
همیشه ناز تو را جانِ من بجان نخریدم
ز باغ عمر نچیدی گلی بدست تمنا
چو من که غنچه ای از گلشنِ رخ تو نچیدم
دل اشتیاق سخن های دلنشین تو دارد
که صحبت تو توان است و گفتۀ تو نویدم
شاعر : محمد عابد
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:45
- نوشته شده توسط
- علی ببیرپور
- شاعر:
-
محمد عابد
ارسال دیدگاه