برای ذهنشان فهمیدنِ اسرار٬ سنگین است
اگر در حقِ تو اذیّت و آزار٬ سنگین است
تو مشغولِ نمازی و نمیدانم چرا دارد-
لگدهایی که بر در می خورَد اینبار٬ سنگین است
کسی سجاده را محکم کشید از زیر پاهایت
برایش ظاهرا درکِ گلِ بی خار٬ سنگین است
عرق می ریخت از پیشانی ات! شرمنده ات بود و
میانِ شعله ها بغض ِ در و دیوار٬ سنگین است
همانجا تا که یاد مادر افتادی زمین خوردی
برایت بسکه داغِ سیلی و مسمار٬ سنگین است
چنین برخوردها با خاندانت بارِ اول نیست
اگر که هتک حرمت ها شود تکرار٬ سنگین است
هجوم و آتش و ردّ طناب و شعله در خیمه
غمت تلفیقِ چندین روضهٔ بسیار-سنگین است
به یاد حضرت زینب(س)٬ میانِ این همه... داغِ؛
جسارت ها و آذین بستنِ بازار٬ سنگین است!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه