روضه بر پا شده و حضرت زهرا(س) بانی
پای داغ تو ببین چشم مرا بارانی
رزق هر روزِ مرا دادی و کردی امشب؛
باز هم حال خوشی را به دلم ارزانی
آمدم! لحظهٔ جان دادنم آقا لطفا
برسان گوشهٔ چشمی! برسد آسانی
دست تو واسطهٔ لطف خداوند است و
دارم از سفرهٔ تو برکتِ آب و نانی
به کسی جز تو به وٱلله قسم رو نزدم
چونکه لطف و کرَمت هست به من پنهان
گره افتاد به کارم تو رساندی خود را
بی کس و باعثم و خوب خودت میدانی
جوْن یک عمر غلام عرَبت بوده و من؛
باشم ایکاش غلام ِ عجم و ایرانی
من همه عمر بدهکار توام! گر چه به من؛
داده ای بعدِ گدایی لقبِ سلطانی
سجده و بوسهٔ من چونکه به تربت خورده
نرسد آتش دوزخ به لب و پیشانی
بردن اسم تو کافیست برای گریه
میشود جان بدهم لحظهٔ مقتل خوانی؟!
پای شش گوشه صدایِ «وَلَدي» میشنوم
روضه مکشوف شد و حال دلم طوفانی!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 15:42
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه