فکری به حال غربت شب های تار کن
دل را بگیر و بیشتر از این دچار کن
آب از سرم گذشته! به من هم محل بده
در کشتی نجات مرا هم سوار کن
نِعمَ الامیرِ من تویی و جانِ مادرت
جانِ مرا برای خودت اختیار کن
مانند جوْن تا که شوم عاقبت بخیر
از من سری بگیر و به عشقت نثار کن
هیئت برای من سببِ توبه میشود
نفس مرا به دست بگیر و مهار کن
از تو چقدر خیر به ماها رسیده است
لطفت زیاد هست! ولی بیشمار کن
پیر ِ غمت شدن به خدا آرزوی ماست
در روضه ات بیاورم و بیقرار کن
باید که انتقام تو را زودتر گرفت
ما را فداییانِ غم ِ انتظار کن
یارت زهیر بود و مرا هم به رسم عشق
محض امام عصر خودم مهزیار کن
در روضه های شام دلت خونِ زینب(س) است
شمر و یزید را به خودت واگذار کن
از داغ تو نماز شبش خم شد و شکست
فکری به حال خواهر شب زنده دار کن
آقا برادری کن و از دورِ محملش
نامحرمانِ چشم چران را کنار کن!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه