این غربت آغشته با تحقیر کافی نیست؟!
زخم زبان؛ کاری تر از شمشیر کافی نیست؟!
هر روز قومی میشود قربانی سلطه
روز مبادا هم که شد... تأخیر کافی نیست؟!
پروانه جرمش عشق ورزیدن به گلها بود
آیا برای بستنش زنجیر کافی نیست؟!
هرزه علف ها تا به کی مغرور و پا بر جا
سرهای سرخ ِ لاله باشد زیر کافی نیست؟!
حرف خدا را بر زمین زد آدم از اول
انسان شود با اصل خود درگیر کافی نیست؟!
حال جهان خوش نیست هزیان گفتن ِ محض است
این واژگونی و تبِ تغییر کافی نیست؟!
تسبیح ِ طرح نرگسی را دست من دادی
این خواب های خالی از تعبیر کافی نیست؟!
شاعر : مرضیه عاطفی
- پنج شنبه
- 20
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:18
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه