کاش می شد که مرد نخلستان خاک پایش مرا حساب کند
یاکه من را به جرعه ای می ناب از شراب رخش خراب کند
این سئوالیست کهنه در ذهنم به کدامین گناه رب جلیل
با غم دوری از نجف مارا در زمین این چنین عذاب کند
از کرامت بعید نیست اگر روز تقسیم شر و نیکی خلق
هر که یک بار نام او را برد صد و ده بار او ثواب کند
با خبر باشد آن که منکر شد حق مولایمان ،به روز حساب
آتش دوزخ است هم سخنش تا که جان و تنش مجاب کند
هر پیمبر زمان سختی خود مدد از شاه لافتی می جست
شاه عالم دعای سائل را مطمعا باش مستجاب کند
عالمی ریزه خوار دست تو اند ،از کرامات تو چنین گفتند :
شرح یک پلک روی هم زدنت هر ملک سیزده کتاب کند
آنقدر جایگاه تان بالاست پشه ای گر به پیش تان آید
بامدد از شما تواند که در هوا کار صد عقاب کند
وقت مدحت درون مجلس ما در ودیوارهم علی می گفت
حتم دارم زغوره حلوا را نام مولای ما شراب کند
دل من شد اسیر چشم شما زلف و ابروت کار خود را کرد
کاش می شد خدا وجودم را خاک پاهای بوتراب کند
شاعر : مرتضی محمودپور
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:6
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
علی اصغر یزدی
ارسال دیدگاه