اى همه تاب و توانم چه به هم ريخته اى
دست و پا مى زنى و غم به دلم ريخته اى
سرو رعناى برادر چِقَدَر كم شده اى
متلاشى شده اى...برگ و برم ريخته اى
تو كه يك عمر مرا سيد و مولا خواندى
با اخا ادرك اخا بال و پرم ريخته اى
اين تو هستى كه چنين درهم و پيچيده شدى؟
مثل اكبر چِقَدر دور و برم ريخته اى...
تنت افتاد زمين حرمله بر من خنديد
مى زند داد به خنده...چه به هم ريخته اى
شاعر : آرمان صائمی
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1396
- ساعت
- 13:3
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه