سپردمت به خدا اى عزيز جان پدر
ترحمى پسرم بر قد كمان پدر
به باد گفتم اگر شد مرتبت بكند
كه بردن تن تو نيست در توان پدر
همينكه خوودِ تو افتاد...زانويم شُل شد
رسيد آتش داغت بر استخوان پدر
تمام دشت عزيزم پر از على شده است
بگو چه آمده آخر سرت جوان پدر؟
بيا و فرصت يك بؤسه را مهيأ كن
زبان گذار دوباره تو بر دهان پدر
شاعر : آرمان صائمی
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1396
- ساعت
- 13:22
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه