موعد دیدار تو راحت نمی اید به دست
طینت پاکیزه با غفلت نمی اید به دست
شد شب قدر و همه درهای رحمت باز شد
درک امشب بی گمان راحت نمی اید به دست
چه کنم شب های احیا هم اگر غفلت کنم
وای بر من دیگر این فرصت نمی اید به دست
نوبتی باشد اگر هم نوبت زاری ماست
رستگاری خارج از نوبت نمی اید به دست
هرچه به من میدهند از باب خلوت میدهند
چیز قابل داری از جلوت نمی اید به دست
بی گمان نابرده رنج از گنج ها بی بهره ام
روضه ی رضوان که بی زحمت نمی اید به دست
هرکه باتقوا شود نزدت گرامی میشود
تا نباشم بنده شانیت نمی اید به دست
شکر نعمت نعمت ام افزون کند با این حساب
تا نباشد سجده ای نعمت نمی اید به دست
هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزانده ام
مهلتی دیگر از این بابت نمی اید به دست
گریه غسل توبه ی هر دیده ی آلوده ای ست
تر نشد چشمی اگر عفت نمی اید به دست
شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت اند
بی ولای مرتضی غیرت نمی اید به دست
از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من
بی نگاه ویژه ی حضرت نمی اید به دست
حال خوش ، توفیق اشک بر شهید کربلا
جز شب جمعه شب رحمت نمی اید به دست
تشنه های سیم و زر آخر نفهمیدند که
با جسارت کوهی از ثروت نمی اید به دست
چه به روزت پنچه ی شمر لعین اورده است؟؟
یوسف خوش چهره گیسویت نمی اید به دست
شاعر : علیرضا خاکساری
- جمعه
- 28
- مهر
- 1396
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه