سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت
به رنگ آبي رنگين كمانت رضوانت
دراين سپيده دمان بهار پرور عشق
نشسته مرغ خيالم درون ايوانت
چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد
ببين كه بلبل طبعم شده غزل خوانت
ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا
هزار حاتم طايي فقير احسانت
به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست
دوباره جان بده با چند قطره بارانت
رسيده نيمه ي ماه ضيافت وهمگي
به دور سفره ي فضلت شديم مهمانت
امير کشوردل ،پادشاه آينه ها
كنار كاخ تو جبريل گشته دربانت
ميان بازي چوگان عشق دست توأم
بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت
چقدر سجده به جا آوري! امام خشوع
خداي عزوجل گشته مات عرفانت
وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد
هزار عابد و عارف شدند حيرانت
تمامي گره هايي كه خورده در كارم
دوباره باز شود با نسيم دستانت
غروب ياس كبود مدينه را ديدي
فداي موي سپيد و دو چشم گريانت
وحید قاسمی
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:37
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه